ی به قلاب گیر کرده ی معمولی

خود گول زنک طور!

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

یه روزم که داشتم با مامانم حرف میزدم (جدیدا زیاد باهاش حرف میزنم) یعنی همین که داشتم غر میزدم یهو گفتم میدونی یه وبلاگ دارم اسمش هر نگر دتره؟!! اصلا انگار ن انگار طور ...گفتم دختر غرغروی تو! هِر یعنی مال تو  دییگه یادت نیس ملکیت برای خانم و هِر میگفتیم؟؟ گفت اره اره غرغرویی دیگه ...همش همینی از بچهگیت...

همینجوری غرغر طور داشت ادامه میداد با خودم گفت چرا نگفت وبلاگ چیه اصن؟؟!

هزار بار بش گفتم این شکلک ها انقدرام مهم نیستنا بازم هر سری یه چیز تعریف میکنه  میگه اینو گفت بعدش دو تا شکلک خنده گذاشت !یا منم تو جوابش استیکر قهر گذاشتم میگه استیکر مخصوص منه..ن که من استیکر مخصوص نداشته باشماا..منم ی زمانی برو بیایی داشتم(استیکر خنده!) 

استاده امروز برگشت گفت یه چی میگم عاویزه گوشتون کنین : هرگز تو نوشته هاتون از زبان گفتار استفاده نکنین..یکم نگاش کردم  با چشام گفتم چرا؟؟ خودش فهمید (استاد بفهمیه در کل ) گفت چون به نوشتار اسیب میزنه یا از همین جوابا ک استادا میدن تو فقط باید نگاشون کنی و ادای قانع شده ها رو دراری...خلاصه همون جا با خودم گفتم برم خونه یه پست بذارم که مشت محکمی باشه در جواب بی جوابان یونی به اصطلاح!
حتی یادمه امروز به دوست دوستم گفتم اره اره همون استیکره که چشاش اینجوریه(در حالی دو تا چشام به سمت چپ متمایلیده شده بود) !اره همینو بفرس واسش!!
خلاصه اگه یه وقتایی حالتون انقدررررررررررررررررر داغونه که دوست دارین اصلا نبوده باشید یا نبوده باشن...حتمنه حتمن که نه ولی با احتمال خیلی unbelievabe ایی یه وقته  انقدررررررررررررررر خوبی میرسه...
اینجاست که باید بگم هوووووووووووووووووووووووووووورا
+ خیلی تلاش کردم محاروه ایی ه مخرب طور بنویسم ...اما بازم حرفای این استادا تاثیرشو داره لامصب!

کسی که تو 50 سالگی خودکشی میکنه یعنی یه روز پا میشه میگه خب برم پاریس دلم تنگ شده واسش...بعدش یکم دیگه دلشو میزنه پا میشه میره هامبورگ میگه اخر عمری یه سفری داشته باشم از اونور یه تُک پا برم  لندن یه سری به دوستای نداشته ام بزنم ...وقتی هم ک راش نمیدن فقط شونه هاشو میده بالا و تو راهم با خودش میخوونه : ((

_چی شد ای باغ امید کارت به اینجا کشیید

_دیدم اجاق خاموشه،کتری چایی جوشهه ، تا کبریت و کشیدممم ، دیگه هیچی ندیدمم!

#هادی_صداقت

Y jaii tu on boad haye nashenakhte..yki az mn hast k na khenge na del tang...na bimaze..na bi asab..on dokhtare alan dastesh dard nemikone..ta kherkhere ghor nadare...delesham bgire vase khodesh cherto pert nebafe k badesh feleshe keyboardesho ba. Nefrat bekeshe ...k az sar benvise..atash gerefte ra magaar aatash konad khamosh:/

گفتش سر 7 روز بیا دوباره! سه تا بطری آب توو  نایلون هی تلخ تولوخ !..گفتش از بس هر روز رفتم حموم درد مفاصل گرفتم! هی هیچی نگفتم.

گفتن باید منتظر بمونین ،اقای کچل ه ماهی به دسته بو گندو گفتش! هنوز تو همون فاز بی خیالی بودم با ذوق میکس تولد دیشبو واسش میذاشتم...اشناشون که اخراج شده الان سرکاره،رقیه داره به عشقش میرسه! سیده دستش سبکه ...گفتم تو سیدا فقط به مامانم اعتقاد دارم ...گفت اینم جدش خیلی گیراهه ببینیش دلت میسوزه..

حتمن چون دلت میسوزه رفتی پیشش؟!...

روال کارش این بود که یه کلمه میگفت یه نفس از ماسک اکسیژن میگرفت. رو تخت نشسته بودو بوی ماهی استشمام نمیکرد شاید!عقم گرفت ..با گوشه ی چادرم مثلث برمودا ساختم رو صورتم ...هی میگفت چی حاج اقا؟ اها...خب بعدش ..ناهار چی ؟! 21 روووز؟!! باشه .اخرشم گفت این دعا 30 اونم 15 ،5 واسه تو 40 بسه! هیچوقت از این ادامایی نبودم که در لحظه ابهت به خرج بدم به نشونه ی اعتراض محل و ترک کنم ...طبق معمول فقط نگاه کردم هی عقم گرفت ...بیرون همه ی انزجازمو عق زدم  ...میگه نمیدونم چرا امروز اینجوری بود؟! قبلنم همینجوری بود تو ندیدی..ن اونسری مهربون تر بودش!

بعدشم گفت بسه دیگه راجبش حرف نزن...

کل روزو خوابیدم که یادش نیفتم مثلا ...

ابجیه پیام داد : میای بریم برف بازی؟؟! یه ( فک کنم اری ایی) گفتم و بهدش یه (اهههه ایی) کرد و رفت! 

خب نمیگه یه چی میگی ادم دلش تا قرچ قرچ برفِ ریزه دندونش میره ،برمیگرده؟؟!

تو ام با اون پیشنهادات!اووووف

یه چند وقت پیش تر ها اومدم برم یه دستی بکشم به خاطرات دوم دبیرستانِ وبلاگ نوشته طور! که در جواب دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد ، دریافت کردم...یکم اشک تو چشام حلقه زد! یکم یاد قالب گردی هام افتادم !! یکم بعدشم بی خیال و آسوده رفتم سراغ تلگرام جانمان!!!
الانم ک اومدم ..فقط اومدم بیشتر به خاطر اینکه رفتم حذف و اضافه چارتا خنزل پنزل بردارم واسه این ترم بچپونم تو مغزم ...که اونجام رام ندادن!
القصه می رسد روزی که بی ما،من شوی:!