ی به قلاب گیر کرده ی معمولی

خود گول زنک طور!
از اینکه یه جای مغزم درد میکنه میفهمم که هیچ وقت نتونستم روراست باشم  و اینکه الان چرا درد میکنه واسه اینه که هنوز هم نتونستم با خودم روراست باشم  همیشه توهم زدم خیال کردم فکر کردم یه عالمه تصور ساختم که دلم محض دلخوشکنشکون با خودش بافته. همین الان و ثانیه انقدر گنگم که "نمیدونم "و دارم با رگ گردنم لمس میکنم ...اینکه نمیدونم خیلی چیزه بدیه لامصب ...تو این جور مواقع از ارزو و ارمان حرف زدن پوزخند میاره به لبم ،سقف ارزو تجسم کردن حال بهم زنه واسم و اینکه بیا و بیخیال شو یه خاک بر سرت میخکوب میکنه بهم ...

اگه می تونستم وقتی انگشت اشاره مو چرخون طور کنار شقیقه ام می گردونم ،همه ی سلول های مرده ی مغزمو خالی کنم و پوستمو لایه برداری ی ی ی ..اونوقت قشنگ دلم صاف میشد ...در ضمن از تمام گلبول های قرمز ،سفید،فسفر،پادتن،گلیکوژن ذخیره ایی ،میتوکندری جانم و تک تک احشای سلولی تشکر میکنم که این مدت مدید منو تحمل کردن و اینکه اگه من نباشم به کی میدی دستاتو؟!
+ یه روزم هیچهایک طور ...کولمو بر میدارم میذارم رو شونه ی اسبم میرم ...



منو که دید سرشو انداخت پایین ریز ریز خندید..دوتا گوشواره ی بلند آبی انداخته بود ..یهو دفترشو گرفت اومد  رو میزم نشست ..هیجان زده گفت قیافتون خیلی اشناش کجا دیدمتون ؟
شونه ها مو دادم بالا یعنی نمیدونم ...
داشت رو چشای طرح جدیدش کار میکرد ..
بش گفتم کارت عالیه ها ..
خیلی قیافه ات اشنا ست ..کجا دیدمت؟ 
گفتم کجا درس میخونی؟
نمونه دولتی 
خب ندیدیم ،
شاید تو خواب دیدم!
گفتم اگه طرح هاتو استادم ببینه میگه دست های قوی ایی داری میگه این کار کاره یه هنرمنده ..خیلی خوب بلده تعریف کنه اخه
دوست داری با دخترا دوست باشی یا پسرا؟
تعجب ناک شدم  یهو ..گفتم خب هردو ...اما یه حرفایی و  هیچوقت نمیشه به پسر زد 
من از همه ی پسرا متنفرم اصن هیچ گرایشی بهشون ندارم...من عاشق دوستمم...خیلی!
(تعجب دونم داشت پر میشد ن اونقدرا که بترکه ولی...)
خب...
خیلی عاشقشم دوسش دارم اما اون زیاد بهم توجه نمیکنه
منم با یکی از دوستام خیلی جور بودم 
ن ما فرق داریممممممممممممممممممممم
همش تو سرویس سرشو میذاره رو شونم اما من حتی یه بارم این کارو نکردم من خیلی سنگینم ...اون میدونه وقتی با یکی دیگه حرف میزنه عصبی میشم میدونه اما...من اصن چیزی بهش نمیگم...خیلی مغرورم اما وقتی که فهمیدم دوسش دارم رفتم و بهش گفتم ...اما اون ..بالاخره گفت ..(چشاش واقعا مثل عاشقا برق زد!) اونم دوسم داره.
خب خیلی ها ممکنه همو دوس داشته باشن ممکنه تو یه جمعی باشی اما وقتی یکی حرف میزنه توجهت جلب میشه یهو مبهوتش میشی میخوای به حرفاش گوش بدی واسه خیلی ها اتفاق می افته و اینو مطمئن باش اونم همون حسو داره ..اما موقعیت نمیگه که همین الان بش بگو میگه فقط باش تا وقتش برسه ...
حتمن کیفمو دید که گفت اسفندی ایی؟
با لبخند گشاد گفتم اره...
اسفندی ها خیلی صبورن! خیلی ارومن.. من خردادی ام 
....اووم خردادی ها خیلی خاصن!!
کلا دوس دارم سختی بکشم بیبین گوشامم خودم سوراخ کردم
هر دوتا؟
هر سه تاشو...گوشوارمم خودم درست کردم ..دستبند بودش
گفتم چجوری؟ چرا خودتو اذیت کردی؟
از این سوزن بزرگا..اولش باید ماساژ بدی چند روز
چقدر طول کشید؟
یهو عجیب شد اصن غریب شد دست و پاشو گم کرد...مثل فیلما ...ساعت و نگاه کرد گفت باید برم بابام نمیدونه اومدم اینجا...باید برم 
خب باشه...!
خوشالم که باهات اشنا شدم
مرسی
شمارتو میدی؟
بگو یادداشت میکنم...

من از این سمت میرم ...
باشه خدافظ!

یه روز خیلی ناغافل برین جلو آینه ،سرتون و با زاویه ی تقریبا 90 درجه ایی بالا پایین ببرین ...


این بار فقط به پلک ها توجه کنید.

the unexpected moment is always sweeter 

یه روزم که داشتم با مامانم حرف میزدم (جدیدا زیاد باهاش حرف میزنم) یعنی همین که داشتم غر میزدم یهو گفتم میدونی یه وبلاگ دارم اسمش هر نگر دتره؟!! اصلا انگار ن انگار طور ...گفتم دختر غرغروی تو! هِر یعنی مال تو  دییگه یادت نیس ملکیت برای خانم و هِر میگفتیم؟؟ گفت اره اره غرغرویی دیگه ...همش همینی از بچهگیت...

همینجوری غرغر طور داشت ادامه میداد با خودم گفت چرا نگفت وبلاگ چیه اصن؟؟!

هزار بار بش گفتم این شکلک ها انقدرام مهم نیستنا بازم هر سری یه چیز تعریف میکنه  میگه اینو گفت بعدش دو تا شکلک خنده گذاشت !یا منم تو جوابش استیکر قهر گذاشتم میگه استیکر مخصوص منه..ن که من استیکر مخصوص نداشته باشماا..منم ی زمانی برو بیایی داشتم(استیکر خنده!) 

استاده امروز برگشت گفت یه چی میگم عاویزه گوشتون کنین : هرگز تو نوشته هاتون از زبان گفتار استفاده نکنین..یکم نگاش کردم  با چشام گفتم چرا؟؟ خودش فهمید (استاد بفهمیه در کل ) گفت چون به نوشتار اسیب میزنه یا از همین جوابا ک استادا میدن تو فقط باید نگاشون کنی و ادای قانع شده ها رو دراری...خلاصه همون جا با خودم گفتم برم خونه یه پست بذارم که مشت محکمی باشه در جواب بی جوابان یونی به اصطلاح!
حتی یادمه امروز به دوست دوستم گفتم اره اره همون استیکره که چشاش اینجوریه(در حالی دو تا چشام به سمت چپ متمایلیده شده بود) !اره همینو بفرس واسش!!
خلاصه اگه یه وقتایی حالتون انقدررررررررررررررررر داغونه که دوست دارین اصلا نبوده باشید یا نبوده باشن...حتمنه حتمن که نه ولی با احتمال خیلی unbelievabe ایی یه وقته  انقدررررررررررررررر خوبی میرسه...
اینجاست که باید بگم هوووووووووووووووووووووووووووورا
+ خیلی تلاش کردم محاروه ایی ه مخرب طور بنویسم ...اما بازم حرفای این استادا تاثیرشو داره لامصب!

کسی که تو 50 سالگی خودکشی میکنه یعنی یه روز پا میشه میگه خب برم پاریس دلم تنگ شده واسش...بعدش یکم دیگه دلشو میزنه پا میشه میره هامبورگ میگه اخر عمری یه سفری داشته باشم از اونور یه تُک پا برم  لندن یه سری به دوستای نداشته ام بزنم ...وقتی هم ک راش نمیدن فقط شونه هاشو میده بالا و تو راهم با خودش میخوونه : ((

_چی شد ای باغ امید کارت به اینجا کشیید

_دیدم اجاق خاموشه،کتری چایی جوشهه ، تا کبریت و کشیدممم ، دیگه هیچی ندیدمم!

#هادی_صداقت

Y jaii tu on boad haye nashenakhte..yki az mn hast k na khenge na del tang...na bimaze..na bi asab..on dokhtare alan dastesh dard nemikone..ta kherkhere ghor nadare...delesham bgire vase khodesh cherto pert nebafe k badesh feleshe keyboardesho ba. Nefrat bekeshe ...k az sar benvise..atash gerefte ra magaar aatash konad khamosh:/

گفتش سر 7 روز بیا دوباره! سه تا بطری آب توو  نایلون هی تلخ تولوخ !..گفتش از بس هر روز رفتم حموم درد مفاصل گرفتم! هی هیچی نگفتم.

گفتن باید منتظر بمونین ،اقای کچل ه ماهی به دسته بو گندو گفتش! هنوز تو همون فاز بی خیالی بودم با ذوق میکس تولد دیشبو واسش میذاشتم...اشناشون که اخراج شده الان سرکاره،رقیه داره به عشقش میرسه! سیده دستش سبکه ...گفتم تو سیدا فقط به مامانم اعتقاد دارم ...گفت اینم جدش خیلی گیراهه ببینیش دلت میسوزه..

حتمن چون دلت میسوزه رفتی پیشش؟!...

روال کارش این بود که یه کلمه میگفت یه نفس از ماسک اکسیژن میگرفت. رو تخت نشسته بودو بوی ماهی استشمام نمیکرد شاید!عقم گرفت ..با گوشه ی چادرم مثلث برمودا ساختم رو صورتم ...هی میگفت چی حاج اقا؟ اها...خب بعدش ..ناهار چی ؟! 21 روووز؟!! باشه .اخرشم گفت این دعا 30 اونم 15 ،5 واسه تو 40 بسه! هیچوقت از این ادامایی نبودم که در لحظه ابهت به خرج بدم به نشونه ی اعتراض محل و ترک کنم ...طبق معمول فقط نگاه کردم هی عقم گرفت ...بیرون همه ی انزجازمو عق زدم  ...میگه نمیدونم چرا امروز اینجوری بود؟! قبلنم همینجوری بود تو ندیدی..ن اونسری مهربون تر بودش!

بعدشم گفت بسه دیگه راجبش حرف نزن...

کل روزو خوابیدم که یادش نیفتم مثلا ...